جدول جو
جدول جو

معنی از بن - جستجوی لغت در جدول جو

از بن
از ریشه، از بیخ، از اصل
تصویری از از بن
تصویر از بن
فرهنگ فارسی عمید
از بن
از ریشه از پایه از اساس از اصل، اص هیچ: (همی دید کش فر و برز شهی است و لیکن ندانستش ازبن که کیست) (اسدی) یا ازبک دندان. از بن گوش بطوع و رغبت بجد. یا ازبک گوش. کمال اطاعت و بندگی و خدمتکاری از ته دل و مکنون خاطر از بن دندان
تصویری از از بن
تصویر از بن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از از بنه
تصویر از بنه
ازبن، از بیخ، از ریشه، از اصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از آن
تصویر از آن
آن، برای، متعلّق به
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بن دندان
تصویر از بن دندان
کنایه از به میل و رضا و رغبت، از ته دل گفتن، برای مثال از بن دندان بگفتش بهر آن / کردمت بیدار می دان ای فلان (مولوی - ۲۹۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بن گوش
تصویر از بن گوش
کنایه از نهایت اطاعت و بندگی و خدمتکاری، از ته دل شنیدن و گوش به فرمان دادن، برای مثال از سر مهر آسمانت آستان بوس آمده / وز بن گوش اخترانت تابع فرمان شده (سلمان ساوجی - ۱۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از از بنه
تصویر از بنه
اص از اصل از بن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از بس
تصویر از بس
بسبب بسیاری بس که: (و از بس تلبیس که ساختند و تضریب که کردند کار بدان منزلت رسید که هر سالی چون مارا بغزنین خواندی) (بیهقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از بر
تصویر از بر
از حفظ از حافظه. بر فراز روی بای فوق: (یکی آتشی بر شده تابناک میان باد و آب ازبر تیره خاک) (فردوسی)، توضیح این کلمه بدین معنی زم اضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
از چیز معهود یا مذکور از مشارالیه، از آن جهت بدان سبب: از آن گریستم که... . (بیهقی)، از آن مردی است که در شهر چین میان چند تن خیق در میدان فرزند من قابض را بکشت و بیامد و ریش من بگرفت) (سمک عیار)، از آن جمله از جمله: و وی (ما الشعیر) آن چیزی است که بیست و چهار گونه بیماری معروف را سود دارد از آن... ذات الجنب و حمی مطبقه) (نوروز نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از بر
تصویر از بر
((اَ. بَ رِ))
بالای، برفراز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از بر
تصویر از بر
((اَ بَ))
از حفظ، از حافظه، به یاد سپرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از بن گوش
تصویر از بن گوش
((~. بُ نِ))
نهایت کمال اطاعت، فرمانبرداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از بن دندان
تصویر از بن دندان
((~. بُ نِ دَ))
به رضا و رغبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از از آن
تصویر از آن
متعلق به
فرهنگ واژه فارسی سره